زشت و زیبایش مهم نیست
مهم قدمی بود که تنها ،بی هیچ حد و مرزی جز ابر ها با خدا میزدم
آسمان بالای سرم بود
زمین زیر پایم بود
خدا در قلبم بود
قلم در دستم بود
کاغذ زیر قلمم بود
لغات در ذهنم بود
و صدای زوزه ی باد در گوشم
و مهم منو خدا بودیم که بودیم
خدا که بود دیگر بودن وجود کسی آرزویم نبود
خدا که بود دیگر بازی با لغات در گوش کسی خواسته ام نبود
خدا که بود دیگر کسی نبود و او همه کسم بود
حیف زود تمام میشود خاطرات زیبای دو نفری قدم زدنمان زیر ابر ها
ابر ها که میروند کسی هست اما دیگر خدا نیست
کاش میبودم همیشه برایش
۲۴/۴/۹۴
محمدرضا
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: