سیگار, تنها همدم تنهایی هایم , سیگار تنها وجود زندگیم , سیگار تنها دلتنگیم, سیگار تنها کسی است که با عمر کوتاهش درد دلم را میشنود.

سیگار سیگار سیگار

میبینی ,واقعا میبینی که این شی کم ارزش چگونه با رفتنت جایت را گرفته

میبینی چگونه با دودش تمام خاطراتمان را زنده میکند

میبینی که آمده و بر جایی نشسته که قبلا لبهایت را آنجا میگذاشتی

میبینی دستان من که همیشه جای دست گرمت بود چگونه با رعشه این شی مضحک را در خودش میفشارد

میبینی آغوشم که همیشه بوی عطر تورا میداد مدت هاست که جز بوی سیگار هیچ عطری را به خودش نگرفته

میبینی با رفتنت مانند آن سیگار عمر من را هم کوتاه کردی

میبینی بعد از رفتنت موهایم دارد همرنگ آن خاکستر میشود

میبینی چقدر جایت در زندگیم خالیست

آخر تا کی باید نبودنت را تحمل کنم

تا کی بجای تو عکست باید همنشین من شود

میدانم تو دیگر برنمیگردی واین من هستم که مدت هاست روز شماری میکنم مانند خاکستر آن سیگار بشوم تا بار دیگر تورا در آغوشم بگیرم

منتظرم تا بادی بیاید و من را هم همراه سیگار نیمسوخته ام ببرد

ای زیبا ترین خاطره من دیدنت را سخت مشتاقم

محمدرضا


 


برچسب‌ها:

 

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

انقدر هوا سرد شده که لرزه همه ی وجودم و بگیره

انقدر سرد شده که فکر منو جز رفتن به خونه و چسبیدن به بخاری به هیچ جا و هیچ کس دیگه منحرف نکنه

ولی با تمام این شرایط وقتی موبایلم که در حال لرزیدنه از تو جیبم درمیارم و اسم تورو میبینم دیگه اتاقه گرمم از ذهنم پاک میشه و مسیرمو به سمت نزدیک ترن پارک کج میکنم که وقتی دارم باهات صحبت میکنم زیر نور زرد رنگ بالای نیمکت پارک نشسته باشم

دکمه ی سبز رنگه گوشیمو با این امید فشار میدم که حالت از قبل بهتر شده باشه با این امید فشار میدم که دیگه وقتی صداتو میشنوم لرزشیو توش احساس نکنم با این امید فشار میدم که دیگه بعد از قطع کردن گوشی مجبور نباشم اشکامو پاک کنم با این امید فشار میدم که این دفعه شادیو تو صدات احساس کنم با این امید فشار میدم که...

زندگیم پر شده از تو . از بودنت از نبودنت از رفتنت از نرفتنت . از دویدنت از ایستادنت. از خندیدنت از گریه کردنت . از رقصیدنت از بوسیدنت . ولی نمیدونم با اینکه زندگیم پر شده از تو ولی مدت هاست که صدات تویه این زندگی گم شده

وای خدای من

میبینی...

من دیوانه شدم ...

دیوانه شدم از نبودنش از نخندیدنش از نرقصیدنش از...

ولی اکنون با اینکه باز هم هوا بسیار سرد است دیگر فکر اتاقم را نمیکنم باز هم بی آنکه بخواهم میروم زیر آن نیمکت چوبی و اینبار به جای تو سیگار نیم سوخته ام که هر لحظه مانند من زمان مرگش نزدیکتر میشود همدم من شده

من هم مانند او در این هوای سرد دارم میسوزم

باد عمر من را هم مانند خاکستر آن سیگار لحظه به لحظه با خود میبرد بدون حضور تو

جایت در زندگیم بسیار خالیست

 

 

 محمدرضا

 


برچسب‌ها:

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.